سفره دل

سلامی به خوانندگان وبلاگ حجاب خوبید شما من میخوام یه داستان واقعی برایتان بیان کنم از حجاب و عفاف دختری که عاشق چادر نبود

روزی دختری با چند سال زندگی که حجاب را خودش قبول نداشت ولی به اجبار سرش میکرد وقتی به سن 23تا25 رسید واقعا خواست با تحقیق جلو بره و آن روز قدم از خانه گذاشت بیرون با این نیت که خدایا من میخوام چادرم را بردارم ولی اگر تو بهم نشان دادی و یه چیزی نشان دادی منم با عقلم کمک میگیرم و قبول مسئولیت میکنم و رفت بیرون اولین قدم توخیابان دید که یه پسر با ماشین داشت دختره را بازبان نرم وچربش دختره را سوار ماشین میکرد ویه دختر سوار شد و دیگری اصلا محل بهش هم نداد وبعد ازچندساعتی بعدکه در جلسه ای وارد شد یکی گفت چادر صدفی در مروارید است شما دخترها مسئولیت سنگینی دارید میتوانیدنگاه خدارابه خودتان بیشتر کنید و بعد ازچند لحظه یکی دیگه ازیه جای دیگه ای شنید که

چادر نشانه ای از حضرت زهرا (س)و هدیه ای که حضرت به شمادخترها داده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چادر چادر چادر چادر چادر 

حالا شما یکم در خود بسنجید و عمل نمایید و از خدا ی منان بخواهید تا به گناه نیافتید وچقدر خدا شما را دوست می دارد و پیش شیطان کلاس میزاره میگه ببین بنده ی من به من چه میگوید وحالا ببین من چه کاری براش انجام میدم وشیطان سرشو میندازه پایین و ازروی شرمندگی میره ...................بقیه اش با شما دوستان خودمان